🔴 شعار هفته " سبک زندگی سالم جوانان، محور پیشرفت و تعالی جامعه"
🗓 روز شمار هفته :
🔹 دوشنبه ۲۲ بهمن ماه: جوان شاداب و بالنده
🔹 سه شنبه ۲۳ بهمن ماه: جوانان و کاهش حوادث ترافیکی
🔹 چهارشنبه ۲۴ بهمن ماه: جوانان، تغذیه سالم و فعالیت بدنی مناسب
🔹 پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه: جوانان و کنترل مصرف مواد مخدر و دخانی
🔹 جمعه ۲۶ بهمن ماه: جوانان و مشارکت داوطلبانه در سلامت
🔹 شنبه ۲۷ بهمن ماه: جوانان و ازدواج بهنگام
🔹یکشنبه ۲۸ بهمن ماه: جوانان و فرزند آوری به موقع
راه اندازی مرکز تجمیعی دندانپزشکی شهرستان خمینی شهر
«با تعرفه دولتی »
🏫خمینی شهر خیابان مدرس جنب شهرداری منطقه یک پایگاه سلامت شهید موسوی ( اندان)
با خدمات :
#معاینه
#جرم_گیری
#ترمیم
#عصب_کشی
#کشیدن
♦️نوبت صبح هابه صورت حضوری
🔸آرام آرام گام بر می داشت. گویی می دانست دیگر اهل خانه را نخواهد دید. از مدخل خانه تا سر کوچه، چند مرتبه برگشت و اهل خانه را نگاه کرد. نیم ساعتی از رفتنش نگذشته بود که در منزل باز شد و آقا حسین وارد حیاط شد. پدر علت بازگشت او را پرسید و او با لبخند همیشگی اش گفت: پلاکم را جا گذاشته بودم.
او میرود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود
🔸حسین در عالم رویا دیده بود که در بیابانی تشنه به دنبال آب می گردد در حالی که ترکش به گردنش اصابت کرده و تشنه از دنیا می رود. این خواب را تنها برای قدیر علی رضایی تعریف کرد و از او خواست برای کسی بازگو نکند.
🔸ماه مبارک رمضان ، سیدحسین، دوربین به دست مشغول شناسایی منطقه برای عملیات رمضان بود. قمقمه آبش خالی و تشنگی بر او چیره شده بود. آقا حسین از عبدالرحمن کرمی تقاضا کرد مقداری آب به او بدهد. هنوز عبدالرحمن چند قدمی از خاکریز دور نشده بود که گلوله توپ دشمن بعثی به خاکریز اصابت کرد.
🔸 گرد و خاک که فرو نشست، عبدالرحمن خود را به سید حسین رساند. خوشحال شد، چرا که تمام بدنش سالم بود. اما وقتی خواست سر او را بلند کند، دستش به خون وی رنگین شد. ترکش گلوله به گردن او اصابت کرده و آقا حسین همانگونه که در خواب دیده بود به شهادت رسید.
🔸 حسین فرماندهی محور انکوش در جبهه شوش را نیز بر عهده داشت و با شایستگی و تدبیر این محور حساس و پرخطر را فرماندهی کرد و باعث پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات فتح المبین شده بود.
روحش شادو راهش پررهرو باد
وصیتنامه سردار شهید «حاج محمد ابراهیم همت»/ حسینوار زیستن و حسینوار شهید شدن را دوست دارم
«به تاریخ 19 دی 1359 ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطری وصیتنامه مینویسم: هر شب ستارهای را به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است، مادر جان میدانی تو را بسیار دوست دارم و میدانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.
مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی میکشد و حکومتهای طاغوت مکملهای این جهلاند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامهدهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.
مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او الهامبخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند، تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.
مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازشکار و بیتفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند و چه هدفی دارند و اصلا چه میگویند بسیارند. ای کاش به خود میآمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود. نه شرقی – نه غربی؛ اسلامی که: اسلامی… ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود میآمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک میمالیدند.
مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول میکشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را میشناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.
پدر و مادر؛ من زندگی را دوستدارم، ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علیوار زیستن و علیوار شهید شدن، حسینوار زیستن و حسینوار شهید شدن را دوست میدارم شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد میزند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتادهایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است، ولی چارهای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود.
مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار (اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک)؛ و السلام.
محمد ابراهیم همت